میان دوره سربازی
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
حال و احوال شمااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من اومدم خوش اومدم
اقا الان یعنی 31/6/95 تا 4/7/95 رو مرخصی میان دوره گرفتیم
دیروز یعنی 31 شهریور رژه استانی داشتیم توی یزد که یگان ما عالییییییییییییییی بود و بهتر ازهمه یگانهای پادگان خودمون و یگان های نیرو انتظامی و چه و چه و چه بود
این 31 روز خیلیییییییییییییییییییییییییییی بهم خوش گذشته و دوستای خییییلیییییییییییییییی خوبی پیدا کردم
الان وقت توضیحات لازم رو ندارم و فقط خلاصه وار میگم
3روز اول کلا بیکار بودیم همش توی پادگان ول میچرخیدیم و میخوابیدیم
بعد لباس و وسیله و تشکیلات گرفتیم و موارد لازم بعد از روز 4ـم کلاسا و اموزش ها شروع شد
من گردان 2 و گروهان 23 هستم یعنی دسته سوم از گردان 2
اقا فقط همینو بدونید اینقدر اذیت کردییییییییییییییییییم اینقدر بی انظباط بودی که فرمانده دسته و فذمانده گروهان و گردان باهامو قهر کردن کسی توی 20 روز اخر بالا سرمون نیومد فرمانده گروهان ها ی دیگه هم تا جایی که دیدیم از سردار میرحسینی فرمانده پادگان درخواست پست تنبیهی میکردن اما حاضر نبودن بیان بالا سر ما
فقط 1 شب تنبیه شدیم که اون هم بخاطر این همه بی نظمی ما بود اخه دیرتر از بقیه گروهان ها به صف میشدیم و میرفتیم واسه نمازو کلاسا و امورش ها که اون تنبیه و اون شب بهترین شب امورشیم تا اینجا بود
اقا ما شب تنبیه شدیم صبح رفتیم میدان صبح گاه مشترک ( شنبه ها صبح گاه مشترک یگان ها داریم ) بعدش شروع کردیم تمرین رژه
توی رژه ما یه شعر یا رجز دارم که وسطش میگه : آماده ایم مــــــــــــــــــــــــــــــــا ، آماده ایم مـــــــــــــــــــــا ، اماده ایم ما
اقا مربی رژه بهمون گفت تمرین کنید رجز رو
بعد ازمون پرسید اماده شدید که بیاد روی باند رژه؟؟ ما هم به مسخره گفتیم آماده ایم مــــــــــــــــــــــــــــــــا ، آماده ایم مـــــــــــــــــــــا ، اماده ایم ما
اینقدر عصبانی شد ما رو رژه نبرد و نشوندمون توی افتاب ما هم خوشحال بودیم میخندیدیم
اقا اینو نفگتم توی تنبیه ، کارای بودار زیاد میکردن مخصوصا یکی از بچه ها به اسم مهدی ملقب به راسو درواقع راسو جلوی ایشون از خودش عطر ساطع میکنه
اقا از اینا بگذریم
رفتیم میدون تیر مرحله اول 5تا تیر گازی (مشقی) زدیم بعدش 13تا تیر جنگی واقعی واسه امتیاز که من از 100 شدم 100
اولین پوکه ی فشنگی که توی اموزشیم شلیک کردم رو هم دزدیدم همگی الان کنارمه اما نت ضعیفه وگرنه عکسشو هم براتون میگذاشتم ببینید
اها کد سازمانیم 28 هست ارشد ما کد 1 داره خیلییییییییییییی با هم پایه هستیم و خوبیم صبح ها باید ساعت 4 واسه نماز بیدار بشیم ما بچه ها رو با پرتاب کردن یَقلَوی ( ظرف غذاخوری سربازی) روی زمین بیدارشون میکنیم اخه استیل هست و صدای خیلییییییی وحشتناکی میده
شب ها پست نگهبانی داریم من تا الان فقط 2 بار پست دادم که خیلیییییییییییییییییییییی پست شب حال میده من عاشقشم مخصوصا جمعه ها که تعطیله و فرداش کلاس نداریم و راحت میخوابیم
شب ها توی پست تلفن رو برمیداریم ( تلفن خرابه رو ) میبریم بچه ها که خواب هستن رو بیدار میکنیم میگیم مامانت بابات زنگ زدن بلند شو اونا هم توی خواب هی الو الو میکنن ما میمیریم از خنده
خلاصه اینکه بی نهایت خوش میگذره
فقط از غذاهاش بگم و دیگه برم اخه برم این 3-4 روز به خودم برسم مه تا 19 مهر نیستم باز بعد از 19مهر اموزشیم تمومه
غذاهاش واقعااااااااا عالیه
کباب، قیمه، قرمه، ماهی قزل الا ، استانبولی
بعد همراه نهار همیشه میوه میدن انگور انار گلابی سیب هلو شلیل ، وااااااااااااااااااای بهترینش که من جز عادت غذاییم شد هندونه و قرمه سبزیه
، خرما، طالبی، خربزه، خیار، گوجه
این مدت خدا رو شکر دلتنگی ها خیلی کم بود خانواده که به کنار
دلم برای 2 نفر خیلییییییییییییییی تنگ شد که خب خیلی دلم میخواست ازشون خبر داشته باشم اما نمیشد نه که بشه زنگ بزنیا اما خب…
الان هم میتونم ازشون خبر بگیرما اما اگر اینکارو نکنم بهتره فقط از خدا میخوام که خوشحال و سالم و سلامت باشن همین کافیه
اما بدونن باعث شدن چندبار بغض کنم اونجا
خاک تو چشتون
بعدا سر فرصت عکس میزارم خاطره هامو مینویسم براتون و برای کسایی که که میخوان برن هتل خاتمی یزد هم سفارشاتی دارم
مراقب خودتون باشیییییییییییییییددددددددد
آخرین نظرات شما